تاريخ : چهارشنبه 8 دی 1395 | نویسنده : انسیه
بازدید : 2 مرتبه
سلام عشق مامان و بابا قربونت بزن که سه ساله شدی .مامانی تو این هفته های اخیر همش ذهنم درگیر تولد شما بودش که یه مهمونی دور همی بگیریم که به شما خوش بگذره.متاسفانه یکی از بارهای ارسالی بابا دو روز بعد عقد عمه واژگون شده بود و بابا هم ذهنش درگیر این مسئله هستش.دیروز نشستم پای سجاده بعد نماز دعای روزانه ام رو خوندم و با خدا درد ودل کردم بارون می بارید و در رحمت خدا باز بود.تا ساعت سه که امضا تولدت بود مشغول دعا و ذکر بودم خیلی آروم شده بودم.بلند شدم و سرت رو بوسیدم و تولدت بهت تبریک گفتم.بعد کلی دلتنگی من و شما به اصرار بابایی رفتیم شهر بازی های پر سان.ماشاالله بارون شدید می بارید.تو راه خوابیدی رسیدیم خوشحال شدی.و شاید یه ساعتی بازی کردی بعد بابایی گفت بریم خونه عمه پوران .عمو حمید ببینیم.شما به خاطر بازی با فرنام خیلی خوشحال شدی.بارون خیلی شدید شده بود و منم کلی دلم گرفته بود رفتیم بالا و یک ساعتی نشستیم.بخاطر مشکل عمو موقع خداحافظی عمه پوران و عمه مهناز و زن عمو و من خیلی گریه کرده بودیم.شب الهی بود و شما ناراحت شده بو گل پسری...
ادامه مطلبما را در سایت گل پسری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9nazpesari0 بازدید : 34 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 18:08